سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اینجا کجاست ؟؟؟؟؟..............

شنبه 87 تیر 8 ساعت 4:17 عصر

این جا مشهد الرضاست؟؟؟؟؟؟

به ما گفتن میریم مشهد الرضا اینجا کجاست ؟؟؟؟؟؟

سلام  ...... حال شما ...... اولین پست این جانب در این بلوگ ( خواهش می کنم!!بفرمایید !! نیاز به تشویق نیست !!! ااااااااا بشینید دیگه می خوام بحرفم )
جاتون خالی رفته بودیم مشهد مقدس (زیارت خودتون قبول!!!)‌والا از این تهران خسته شده بودیم  اینقدر فساد زیاد شده که دیگه .................. ما ( جوونا)‌هم که مجبوریم سر به زیر راه بریم تا مبادا یکی از این چیزا رو ببینیم  خلاصه
گفتم میرم مشهد یه زیارتی می کنم روحم شاد می شه هم اینکه آسمونو می بینم راحت دیگه مجبور نیستم سر به زیر برم بیام فقط زمین رو ببینم .
خلاصه با کلی شادی رفتیم مشهد ..... وقتی رسیدیم  اول که تا ظهر خواب بودیم  بعد تا عصر هم استراحت می کردیم دیگه شب قسمت شد بریم زیارت کلی شاد بودم که دیگه راحت سر به بالا راه میرم و خوشحال می شم  که از درب هتل اومدیم بیرون دیدم ........... ها؟ ها ؟ اول فک کردم اشتباه اومدیم امامزاده صالح  بعد از  بچه ها سوال کردم  دیدم نه مثل اینکه مشهدیم  یه سوال دیگه اومد تو ذهنم  . سوال کردم  مشهد بردن یه جای دیگه آره؟؟؟ گفتن اینجا خراسان رضویه این روبروتم حرمه .
گفتم اشکالی نداره حتما شهرشون غرب زده شده من قبلا می اومدم اینطوری نبود نمیدنم شاید بوده و برای من عادی بوده قبلا ولی فک نکنم اینطوری بود . خلاصه با خودم گفتم که اشکال نداره میری تو حرم  ( ماشالله گنده هم هست)‌ از اونجا سر به بالا میری  تا حرم سر به زیر ادامه دادم ولی چون راه رو بلد نبودم مجبوری سرمو می آوردم بالا در بعضی اوقات . رسیدیم به حرم اذن دخولو خوندیم رفتیم تو یه نیگاه رفتیم تو بهر گنبد آقا بعد با کلی خوشحالی سر به بالا گرفته و به راه خود ادامه دادیم  یکهو دیدیم چند پرنده سیاد در حال پروازن روبروی ما یک کم که از اون حال رویایی اومدم بیرون دیدم  پرنده نبودن دختر بودن که چادرشون حکم  پر پرنده رو داشت و باهاش پرواز هم می کردن  اونورو دیدم  با اینکه چادر سرشون بود ولی هیچ فرقی با دخترای تهران ( اونجوری) نداشتن . باز دوباره یه نیگاه کردم فک کردم اومدم امام زاده صالح تجریش  یه کم فک کردم دیدم  خیلی بزرگه ..... باز دوباره سوال کردم  گفتم اینجاست صحن جمهوری که قبلا می اومدیم  ؟؟ گفتن آره دیگه تو هم گیجیا .... گفتم ممنون از ابراز لطفتون. بازم گفتم اشکال نداره .... رو کردم به آقا ( آقای توی دلما )‌گفتم اشکال نداره ما که یه عمر سر به زیر بودیم اینم روش(‌البته اگه منو کودکه 1 ساله در نظر بگیرید)‌ گفتم آقا میام به ضریح نورانیت می نگرم و الان میام پیشت وقتی داشتم می رفتم یاد بچه گیام افتادم که وقتی از رو این سنگای حرم می رفتیم مسابقه جایزه بزرگ جهان می ذاشتیم بین خودمون و می گفتیم اگه تونستی پات رو  خط های سنگا نره ...... آخرم چه پات میرفت رو خط چه نمی رفت جایزه می گرفتی...... خلاصه یاد اون افتادم که این بازی الان بیشتر به درد می خوره برای اینکه حوصلم هم سر نره (چون خیلی صحن بزرگ بود) اومدم این کارو انجام بدم دیدم ضایعس مردم می گن نیگاه کن چار تا مرد گونده دارن بازی می کنن ..... با این فکرا رسیدم تو خود حرم  بعد انجام زیارات مستحبات و خواندن ادعیه و ............. رفتیم تو خود ضریح البته اون موقع که رفتیم شلوغ بود صبح قبل نماز که رفتم دوباره همون حرکات رو انجام دادم  ولی این دفعه ضریح خلوت بود نشستم تو فاصله دو مایلی ببخشید دو متری ضریح و نیگاهمو انداخم رو ضریح  اومدم یه کم برم تو کار راز و نیاز یک کم چشم رفت اونور تر ییهو دیدم  یه زنه شیرجه رفت رو بقیه برای رسیدن به ضریح  تو کف این حرکتش بودم که دیدم اصولا همه ضریح رو به صورت عمودی زیارت می کنن یعنی ایستاده میرن جلو( مردها بیشتر) ولی این بعضی خانم ها به صورت افقی یعنی خوابیده جلو هم نمی رن همون جا می مونن از صبح تا شب ( بیشتر بانوان)‌ بازم ییهو دیدم  زنه روسریش افتاد اون زنه جیغ میزنه اون یکی لباسش پاره شده .......... اونجا هم که دیدین مرز بین خواهران و برادران یک شیشه است یعنی قشنگ معلومه منم اینو که دیدم  به شهرک  خودمون باریک الله گفتم و فهمیدم هیچ جا به خوبیه شهرک ما نیست ( البته الان دیگه بعضی جاهاش خوبه از جمله محله ما مرحله 14) اینو از نظر فساد اخلاقی گفتما ............. خلاصه اینو که دیدم  دیگه مطمئن شدم نمی تونم سر از گریبان در بیارم  و دیگه بودن هیچ امیدی راهی منزل شدیم برای صرف خواب شیرین ......
روز های بعدی دیگه حرفه ای شده بودم  از بین جمعیت لایی هم می کشیدم و نشونه گزاری هم کرده بودم  خیابونو که اینجا رسیدم بپیچم اینجا وایسم اینجا ........... خلاصه دیگه آخرا رکورد گیری هم میکردم  فقط یه بار تونستم بدون اینکه سرمو بیارم بالا بیام هتل کلی شاد بودم  من عادت دارم تند راه می رم وقتی تنها باشم به خاطر همین لایی هم زیاد می کشم  و باز به خاطر همین تو در و دیوار هم زیاد میرم البته تو این سفر تو در و دیوار نرفتم  بیشتر می رفتم تو شیکم ملت ( البته آقایون نه بانوان )
مثل اینکه باز زیاد نوشتم

پ.ن :‌رفتین مشهد ما رو هم دعا کنید ما که فقط بچه های کنکوریو دعا کردیم وقت نشد خومو دعا کنم  .

پ.ن :‌ ایشالله بچه های کنکوری چه نتی چه بی نتی موفق شده باشن و ایشالله برن یه جای خوب بدرسن .

پ.ن :‌بچه های مدرسه ای هم  کارنامه شون رو نشون بدن به تعداد هر  20 ، پنج دقیقه استفاده صلواتی( با ذکر هر یک دقیقه یک صلوات )‌ از این بلوگ و بلوگای دیگر با ایجاد هماهنگی قبلی می توانند داشته باشن .

پ.ن : دیگه حرفی ندارم  دعا کنید صاحب ما و صاحب این بلوگ زودتر تشریف بیارن ما رو نجات بدن.
(بازم ببخشید طولانی شد حرف دله نیاد بیرون میارنش بیرون)

صلوات یادتون نره

نتیجه گیری: تا آقا نیان همینجوری وضع خراب تر می شه ( از علائم ظهوره)‌ دعا کنیم نائب بر حقشون سلامت باشن و هوای ما رو داشته با شن پیش خود آقا 

اللهم عجل لولیک الفرج

آقا بیا


نوشته شده توسط : مهدیار

نظرات دیگران [ نظر]



لیست کل یادداشت ها

الو! آقا؟ می خواستم بگم فردا نیایید!
اینجا کجاست ؟؟؟؟؟..............
ما چند نفر...!
........................
[عناوین آرشیوشده]